Windowpane
Windowpane

Windowpane

گاهی مجبور می‌شم برخلاف میلم passive aggressive عمل کنم to make a point.

طبیعت انسان ـه که با هر موقعیت تراژیک، به هرچیز slightly مثبتی که می‌تونه پیدا کنه بیشتر چنگ بزنه. درست مثل وقتی می‌مونه که ولدمورت سعی کرد هری رو بکشه و لیلی خودش رو بین اون و هری قرار داد. جادوی عشق بود و با به هلاکت رسیدن جسم ولدمورت ختم شد. اما بخشی از روح اون به تنها چیز زنده‌ای که می‌تونست پیدا کنه چسبید: هری. خب راست می‌گه. ترس اصلی اینه که اگر چیز زنده‌ای وجود نداشته باشه و به قولی "این رابطه قطع بشه"، دیگه ما هم وجود نخواهیم داشت. اما کاش لحظه‌ای عقب بایستیم و به عنوان شخص سوم به صحنه‌ای که درگیرش هستیم، نگاه کنیم: به زندگانی که اگر به‌شون نچسبیده بودیم اتفاقای دیگه‌ای می‌افتاد.