Windowpane
Windowpane

Windowpane

وسط خیابون، تُو احوالات خودتی که یهو یه آقای مسن خوش‌پوش می‌گه: "خانم یه لحظه صبر کنید!"

تو هم که می‌بینی بنده خدا داره سعی می‌کنه از تُوی کیسه‌ای که دستش‌ـه یه چیزی رو دربیاره، به این فکر می‌افتی که احتمالا می‌خواد آدرسی بپرس‌ـه. پس صبر می‌کنی.

ولی به جاش یه تیکه کاغذ چهارگوش سفید درمیاره و بهت می‌گه: "تقدیم با عشق به شما!" و رد می‌شه و میره، و تو می‌مونی و یه لبخند روی لب‌ت و یه سوال بی‌جواب که "به چه مناسبت بود؟!" ولی می‌دونی که این‌جوری به‌ترـه.

true story...

Tradition is not a slavish repetition of the past.

in the right spirit

...life's gonna take it away,

if you don't take action, today...

Janice James

I've traveled the world twice over,
Met the famous: saints and sinners,
Poets and artists, kings and queens,
Old stars and hopeful beginners,
I've been where no-one's been before,
Learned secrets from writers and cooks
All with one library ticket
To the wonderful world of books.

گذشته

برف در ذات خود نوستالژیک است. وادارت می‌کند به گذشته‌ات سفر و به زندگی‌ات فکر کنی. پوششی می‌شود بر واقعیت و به مرور تک تک پیکسل‌های مُرده‌ی زمان حالت را پاک می‌کند؛ تا جا برای گذشته باز شود.


تامِر هَنوکا